جهان برای من شعری بود / که هر روز با نفسهایی سرد و گرم سرودمش / شعری که ترجیعبندِ آن / تو بودی …
دسته: اشعار نو و سپید
اشعار نو و سپید
در خیالِ من هنوز / عاشق کودکی است / که در پیِ پروانهای رفته بود / آنقدر رفت و رفت / که از آبادی خود خارج شد …
اشعار نو و سپید
در گسترهیِ خاموشِ عشق / مجالِ هیچ سخن نیست / تو از پشتِ قابِ نگاه - اگر ذهن گذر کرد - /فقط مشاهده کن …
اشعار نو و سپید
در ورایِ کلمات / در عمقِ تجربههایِ زیسته که کامل هم نیستند، اما واقعیاند جهانی است شبیه آنچه در کودکی تجربه کردهای / ساده و صمیمی …
اشعار نو و سپید
اگر شعری نسرودیم بدان / بر عظمتِ این واژههایِ نانوشته که از پردهیِ خیالمان میگذشت / نهرهایی از نور جاری بود که در مسیرِ میرایِ خود / از لا به …
اشعار نو و سپید
دلِ بهانهجویِ من / شب و روز / سرزمینِ موعودِ آغوشِ تو را / بهانهیِ قهر میکند و لب از لب باز نکرده است هنوز / در من جاری کن …
اشعار نو و سپید
تمام این سالها / در حوالی ترس و تقدیر / در تلاقی ایمان و تردید / جایی در مرز خواب و بیداری / در جستجوی خودم بودم / و گمان …
اشعار نو و سپید
ما مردمانِ ساده لوح / مستِ خیالی مقدس و مبهم / با توهمی از قطعیتِ دانستههایی ناچیز / رویِ نقطهیِ آبی کمرنگی / در ناکجا آبادِ بی انتهایِ زمان گم …
اشعار نو و سپید
من به بیداریِ این قافله پیمان بستم / به صدایی که تو را میکِشد از خواب برون / به ندایی که درونم شبِ یک سلسله را میشکند / من به …
اشعار نو و سپید
حق با او بود / وقتی صبر میکنی، / سرنوشتِ دستهایت / گره میخورد با دستهایی / که تو را از سردیِ تکرار / به سلامت عبور میدهند / تنها …
اشعار نو و سپید
در تاریکی متولد میشوی؛ / مثل دانهای که در زیر زمین جوانه میزند / هیچ درکی از روشنی نداری / زندگی خوب یا بد، / همانطور که درکش کردهای میگذرد …
اشعار نو و سپید
نگو دریغ که به روزگارِ ما / پرندگان در قفس زاده میشوند / بر تنِ هر پرنده پری از سیمرغ است / و جز آن کششی که / در تو …
اشعار نو و سپید
تقصیر اینها نیست / جهل با چهرهیِ تاریک خود / از ابتدایِ تاریخ تا کنون / سوءتفاهماتِ قدیمی را / دست به دست / به ذهنِ اینان رسانده است / …
شبکه های اجتماعی