خواب از سرِ من رفته، آب از سرِ این دنیا / بیخوابم از این احوال، در این شبِ پر سودا / بر آینهیِ این جام، من نقشِ تو میدیدم / نقشم چو فرو بشکست، بر آینهیِ دریا / پُر کُن قدحی ساقی، پر کن قدحِ ما را / یادم برود دیروز، یادم برود فردا …
دسته: اشعار سنتی
اشعار سنتی
به بومِ خالیِ زمان / تو رنگِ عشق را بزن / وگرنه این جهان هنوز / پر از خطوطِ چکمههاست / پر از خطوطِ چکمهها / که بینِ ما چو …
اشعار سنتی
آغاز کن اين قصه را، اين قصهیِ چَشمانِ خيس / پنهان مکن پيمانه را، اينجا کسی بيگانه نيست / برکن از اين خاکِ سيه، روحِ پر از آواز را / …
اشعار سنتی
سرد است! نمیبینی؟ / آتش بزن این جان را، عاشقتر از اینم کن / دل در طلبِ رویت، دل کَند از این دنیا / پیداشو که پنهانم، لایقتر از اینم …
اشعار سنتی
دوباره ساقیِ شهرم شده زندانیِ والی / کسی دستی بچرخاند، قدحهامان شده خالی / همه درگیرِ دیروز و همه مشغولِ فردایند / سراغ از عشق کو گیرد، کسی در انجمن …
اشعار سنتی
به کوچههای شهرِ عشق، زِ هوش میرود دلم / پیمانه میزنند مَلَک، دوباره با خاک و گِلم / به صبحگاهِ وصلِ تو، ستاره میشوم؛ بچین / سحر که تو طلوع …
شبکه های اجتماعی