در عمقِ واژه‌ها

اشعار نو و سپید

 115 بازدید

 

در ورایِ کلمات
در عمقِ تجربه‌هایِ زیسته
که کامل هم نیستند، اما واقعی‌اند
جهانی است،
شبیه آنچه در کودکی تجربه کرده‌ای:
ساده و صمیمی

در عمقِ واژه‌ها
زیرِ پوسته‌ی سفت و ضخیمی از ارزش‌هایی که
جامعه بر آن‌ها پوشانده است،
با معنای خالصِ تکه‌های درهم تنیده و هماهنگِ زندگی
ملاقات خواهی کرد
که تو را فارغ از شنیده‌ها و خوانده‌ها
به اصالتِ آوازِ چکاوکی می‌رساند؛
که در خنکایِ مرطوبِ فروردین آن سالی
که با عشق روبرو شدی،
شنیده‌ای.

در عمقِ واژه‌ها
آزادی؛
نهایی‌ترین سرودِ توست
که زمزمه می‌کنی
و عشق،
آوای سرزندگی است که هر لحظه نو می‌شود:
در بوئیدنِ یک فنجان قهوه
و حالِ خوشایندِ شکلاتی که در حالِ ذوب شدن در دهانِ توست
و یا تماشایِ لبخندِ کودکی
که در انتظارِ کشیدنِ کارت بانکی پدر
در مغازه‌یِ اسباب بازی فروشی است،
تا هدیه خود را بگشاید.
اگر چه پدر، به تدریج متوجه شده است
که زندگی؛
انتظارِ لحظاتِ خوشایند
نبود

ما در سطحِ واژه‌ها
مسخِ نوایِ سحرآمیز ثانیه‌ها شده بودیم
و خیالمان برده بود که «رضایت»
کیفیتی است که در پسِ داشتنِ چیزها
و گشودن هدیه‌هایی که زندگی به ما می‌دهد
-اگر بدهد-
با ما ملاقات خواهد کرد
و توجه خود را؛
از بوها و طعم‌ها و رنگ‌ها و صداها
و خنکای نسیمِ مرطوبِ فروردین‌ها
و یا سایه روشنِ کوچه باغ‌هایِ خرمالو
در پاییز آبان‌ها؛
باخته بودیم.

در عمقِ واژه‌ها
در عمقِ واژه‌هایی که با تصوراتِ سطحیِ ما
از تعبیرِ زندگی
پوشیده شده بود،
اصلِ زندگی هر لحظه جاری بود
و ما در خیالاتِ خود شناور بودیم
و لایِ فکرها و حسرت‌ها و اندوه‌ها و امیدها و آرزوها
و هر آنچه بیرون از قابِ ذهنِ ما،
معنایی نداشت
دست و پا می‌زدیم.

ما در خانه‌ای گم شده بودیم
که «درِ» آن از داخل قفل بود
و کلید رویِ در
هر لحظه چون پاندولِ ساعتی قدیمی
پیش چشمانمان تاب می‌خورد
و یادآوری می‌کرد که در
از داخل قفل است
ولی ما از پنجره‌یِ خاک گرفته‌یِ اتاقِ کوچک خود،
-تمامِ عمر-
ماتِ تصویرِ انتهایِ کوچه بودیم
که در آن چیزی جز مرگ
که با لبخندی مرموز
به ما چشم دوخته بود،
نبود.

1403/06/06
ساعت 5 صبح

تصویر: نقاشی خیانت تصاویر (یا به تعبیری دیگر: این یک پیپ نیست) اثر رنه ماگریت

پاسخی دهید:

Your email address will not be published.

Site Footer