دریچه‌ی روشن

اشعار نو و سپید

 208 بازدید

از خرافه‌ای به خرافه‌ای دیگر
در جستجویِ تو بودم
در محاصره‌یِ جهلِ خود
دست و پا می‌زدم
و چیزی درونِ من،
بر علیهِ من بود

بوی تندِ ملغمه‌یِ باروت و نفت و خون
در راهرویِ تاریکِ زمان پُر شده بود
و من آنقدر بلند بلند سرفه می‌کردم،
که متوجهِ صدایِ همسفران نمی‌شدم

اما حالت لب‌هاشان،
آشکار می‌ساخت
که چیزی در حوالیِ «منطقی باش»
یا «مالِ من باش» می‌گفتند

من پریشان شده بودم
و پریشانی من،
تقصیرِ آدم‌ها نبود
من دریچه‌ی روشنی را
گم کرده بودم
که آنها
از وجودش بی‌خبر بودند

تمام این سال‌ها
در حوالی ترس و تقدیر
در تلاقی ایمان و تردید
جایی در مرز خواب و بیداری
در جستجوی خودم بودم
و گمان می‌کردم
در پی تو می‌گردم

1399/01/16
احسان شعاریان

عکس: تصویر توسط هوش مصنوعی و بر اساس مضمون شعر خلق شده است.

پاسخی دهید:

Your email address will not be published.

Site Footer