844 بازدید
به خاکِ مردهیِ زمان
بکار بذرِ واژه را
تو شعر را جوانه کن
حافظهی شبانهها
پر از خیالِ نغمههاست
به بومِ خالیِ زمان
تو رنگِ عشق را بزن
وگرنه این جهان هنوز
پر از خطوطِ چکمههاست
پر از خطوطِ چکمهها
که بینِ ما چو مرز شد
جهان که یک کرانه بود
هزار پارچه فرض شد
از این دقیقهها بپرس
از این قطارِ لعنتی
که میبرد به سوی مرگ
مسافرانِ نوبتی؛
کجا بجز کنار عشق
جهان کمی قشنگ شد؟
کجا بدون عاشقی
زمان کمی درنگ شد؟
احسان شعاریان
۱۴۰۱/۰۴/۱۴