727 بازدید
دوباره ساقیِ شهرم شده زندانیِ والی
کسی دستی بچرخاند، قدحهامان شده خالی
همه درگیرِ دیروز و همه مشغولِ فردایند
سراغ از عشق کو گیرد، کسی در انجمن حالی
سخنهاشان همه خام و قلمهاشان همه بیرنگ
کجا سُکری برانگیزد شرابِ میوهیِ کالی
از این آتش که در دلهاست، عطشهاشان نمیخوابد
جهان را هم اگر بلعند، نبینی شُکر و خوشحالی
نه نجوایی زِ سرمستی، نه فریادی زِ بد مستی
نه یک مسجد، نه میخانه، بر این ویرانه میبالی؟
نه لبخندی به لب بینی، نه آوازی به گوش آید
تمامِ مردمِ شهرم، پیِ افزودنِ مالی
کلیدِ آسمان گیری، اگر دستی برافرازی
تو با مشتِ گره کرده، از این مردم چه مینالی؟
رهِ میخانه نزدیک است، اگر طالب شدی عابر
که جامی پُر نمیگردد، به این شکوایِ پوشالی
احسان شعاریان
پاییز 1391
عکس: تصویر توسط هوش مصنوعی و بر اساس مضمون شعر خلق شده است.