311 بازدید
از زمانی که خودم را میشناسم، به نوشتن علاقه دارم. تجربههایم را که مرور میکنم همچنان یکی از هیجان انگیزترین مکانها برای من کتابفروشیها و فروشگاههای لوازم التحریر است. از حس حرکت اولین خودنویسم که از پدربزرگم هدیه گرفته بودم روی کاغذ، تا صدای تق تق کیبورد در حدود بیست و چند سال قبل که وبلاگ نویسی در ایران مرسوم شده بود، همیشه نوشتن احساس خوشایندی به من داده است. حسی شبیه به اینکه “این همان کاری است که بخاطرش به دنیا آمدهام”.
چیدن کلمات در کنار هم برای من شبیه چیدن خانهای با وسایلی است که رنگهایش و فرمهایش با هم بخواند. یا شبیه چیدن نقوش و رنگهای هماهنگ در قالی ایرانی است که تو را حداقل به اندازه درنگ کوتاهی نگهدارد، تا نروی. با ضربان یکنواخت روزمرگیها در خودت فرو نروی. تا یادت باشد که زندگی راجع به «بودن» است. راجع به حضور در لحظههایی است که خود زندگی هستند، تا به کشف نویی از آنچه هست برسی. تا تصویرِ مبهمِ سعادت، که جهان امروز در حال تزریق به توست، تو را در غیابِ عشق، به دستِ خواب عمیقی که در آن شور و شوقی نیست، نسپارد. تا به قدر چند ساعت هم که شده فارغ از دنیا و خبرهای بی سر و ته تلویزیون و فضای مجازی، با حوصله دور شعر تازهات بچرخی، از دور به کلماتش نگاه کنی، برخی را جا به جا کنی و برای چند نفر که دوست داری بخوانی.
سالها بود در طلب راهاندازی یک وب سایت شخصی برای انتشار نوشتهها، سرودهها و عکسهایم بودم، ولی تعلل و کاملخواهی مقاومتی از درونم ایجاد مینمود و انجام این کار همیشه به آیندهای مبهم موکول میگردید تا اینکه تصمیم گرفتم در آغاز چهل سالگی و شروع دهه پنجم زندگی خود، بر این مقاومت غلبه و شروع به انتشار آنها کنم.
بدیهی است که هر چه در این وبسایت منتشر خواهد شد، کامل یا بینقص نیست و من نیز ادعایی در هیچ یک از جنبههای ادبی و هنری ندارم و همیشه شعر و موسیقی و به طور کلی هنر، بیش از اینکه ابزاری برای تفاخر یا خودویژهپنداری برایم باشد، گریزجایی بوده از جهانی که سعی در فراموشی عشق و انعکاسهای آن دارد و به قول حضرت حافظ:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
خوشحالم که در این مسیر همراه من هستید.
با احترام
احسان شعاریان