1,770 بازدید

عکاسی از منظره همیشه به بهتر دیدن پیرامونم کمک کرده است. بستن کادر به گونه‌ای که اجزای منظره را بهتر درک کنم و متوجه حضور جزء به جزء یک واقعیتِ پیوسته‌یِ جاری شوم، حس حضور را در من روشن می‌کند. گویا تا قبل از دیدن دور و بر خود از دریچه ویزور متوجه وجود بسیاری از اشیا یا اشخاص نبوده‌ام. سپس با حذف یا شامل کردن این اجزا در کادر، جهان را به گونه‌ای که در آن لحظه می‌پسندم، به تصویر می‌کشم. نفس خود را حبس می‌کنم و شاتر را می‌فشارم. انگار زمان برای آن منظره، برای آن لحظه، برای آن اشیا و اشخاص تا همیشه در قاب یک عکس متوقف می‌شود. اگرچه نمی‌شود؛ همانطور که پروانه‌های خشک شده در قاب شیشه‌ای دیگر نمی‌پرند و لحظه‌ای که گذشت، دیگر گذشته است. گاهی وجود یک تیر چراغ برق یا عبور بی‌موقع یک عابر منظره‌ای که انتظار داشتم را بهم می‌ریزد و دلم می‌خواهد آن لحظه را دوباره خلق کنم. ولی دیگر نه آن پرنده‌ای که بر شاخه درخت نشسته بود هست و نه لبخندی که بر چهره پیرمردی که از خیابان می‌گذشت.

پاسخی دهید:

Your email address will not be published.

Site Footer